انيشتين تنبل كلاس رياضيات
مطلب باران
فراتر از یک وبلاگ
نگارش در تاريخ 6 / 8 / 1392برچسب:, توسط mahdi

آلبرت انیشتین در کلاس ریاضی خوابش می گرفت و چشم هایش دیگر باز نمی شد و حال نوشتن مسئله ها را نداشت و فقط صدای معلم که می گفت سریع این مسئله را بنویسید تا برم سراغ بعدی را می شنید و کمک دوستانش که او را از خواب بیدار کنند فایده ای نداشت و معلم آمد بالای سرش و آن را بیدار کرد و چشمش به معلم افتاد و معلم گفت: آیا می خواهی که برایت تخت بیاورم؟ و سپس چشمش به دفتر او افتاد و دید که چیزی ننوشته است و به او گفت بهتر است بری خانه و به مادرت در پختن کیک کمک کنی در این لحظه همه خندیدند و آلبرت انیشتین از کلاس اجراج شد. این داستان یعنی این که ممکن است روزی ضعیف ترین دانش آموزان به بزرگ ترین دانشمندان تبدیل شوند و قوی ترین دانش آموزان هیچ و پوچ شوند پس اگر درستان خوب است به خودتان مغرور نباشید.

داستانی از بخشی از زندگی آلبرت.

منبع : www.broozkade.ir با تغییرات


22

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: